من و شیطونیام ...
از اونجایی که شرایط کاری بابایی طوریه که نمی شه همیشه صندلی ماشینم توی ماشین بمونه مامان صندلیم و می زاره توی خونه همین جلوی در باشه که هر وقت می خوایم بریم بیرون سریع من و بزاره توش و دبرو که رفتیم و از اونجایی که من شدیداً به صندلی ماشینم علاقه دارم روزا می رم توش می شینم و TV نگاه می کنم... آخه توش خیلی راحتم اونی هم که توی دست و دهنمه اسمش هویجه اما گاهی اوقات هم که خسته باشم وخوابم بیاد در حال دیدن TV همون جا خوابم می بره وقتایی که از مبل می رم بالا و می رم روی پشتی مبل و از اونجا هم دسترسی پیدا می کنم به اپن آشپزخونه و هر چی که روشه. البته...
نویسنده :
خاطره مامان بردیا
12:54